شپشک برنج ( به زبان مازندرانی ایزو یا ایزی می گویند )
چه کار کنیم برنج شپشک نزند؟
۱- نگهداری برنج در دمای مناسب و مکانهای خشک و خنک
۲- قرار دادن یک چهارپایه مشبک به ارتفاع ۲۰ الی ۲۵ سانتیمتر زیر گونی برنج
۳- گونی برنج به دیوار چسبانده نباشد و حداقل ۵ سانتیمتر از دیوار فاصله داشته باشد.
اگر برنج شپشک زد، چه کنیم؟
۱- پارچه بزرگ و تمیزی را زیر نور آفتاب و در محلی دور از گرد و خاک پهن کنید و برنج حشره زده را روی آن بریزید. هوادهی و گرمای شدید آفتاب بین ساعت 12 تا 3 بعد از ظهر، میتواند حشرههای برنج را فراری دهد. البته برای پیشگیری از خرد شدن برنج، آن را مدت زمان زیادی زیر نور مستقیم آفتاب قرار ندهید.
۲- پاشیدن نمک لابهلای برنج است که هرچند تأثیر زیادی در از بین بردن حشرات ندارد اما میتواند تا حدی باعث پیشگیری از تکثیر آنها شود.
۳- قراردادن حبههای سیر لابلای برنجهای داخل گونی
۴- استفاده از قرصهای سیر موجود در بازار است. این قرصها معمولاً ترکیبهای فسفردار هستند و از آنجا که ترکیبهای فسفردار بوی سیر میدهند، در بازار به قرص سیر معروف شدهاند ولی در واقع سیری در تهیه آن به کار نرفته است. البته قرص خود گیاه سیر هم در بازار موجود است اما بیشتر قرص سیرهایی که در داروخانه یا عطاریها به فروش میرسند، قرص «فستوکسین» هستند.
شما می توانید قرص های سیر را برای جلوگیری از مخلوط شدن با برنج، داخل یک قوطی کبریت قرار دهید و پس از ایجاد چند سوراخ ریز روی قوطی کبریت، آن را داخل گونی برنج بیندازید. قرصهای سمی به هیچوجه نباید خرد یا لابهلای برنج شوند زیرا با خوردن اتفاقی آن، مشکلاتحادّی ایجاد شده و حتی موجب مرگ انسان میشود.
توجه : به دلیل سمی بودن بیش از حد قرص فستوکسین (قرص برنج/ ایزو دوا) و ضرر آن برای انسانها، فروش این قرص در بازار ممنوع می باشد. بنابراین استفاده از این قرص توصیه نمی شود.
خاطراتی از دوران مدرسه در دهه چهل و پنجاه شمسی ( قسمت اول)
دهه چهل شمسی وقتی اعضای سپاه دانش به روستاها آمدند علاوه بر کار آموزش دانش آموزان با همکاری مردم اقدام به ساخت مدارس کردند این افراد در بعضی از مسائل روستا از جمله بهداشت و ... دخالت می کردند. مثلا به اتفاق دانش آموزان کوچه ها را تمیز می کردند و اقدام به جمع آوری زباله ها می کردند چنانچه شخصی آشغال یا پِهِن گاو را داخل کوچه می ریخت به او تذکر می دادند اگر به عملش ادامه می داد از قدرت حکومتیشان استفاده می کردند و به دانش آموزان دستور می دادند که آشغال را داخل حیاطش بریزند.
یا یکی از کارهای سپاه دانش که معمولا با کدخدا محل هماهنگ بود نصب فانوس در کوچه های اصلی روستا بود معمولا هر شب می بایست دو سه نفر از اهالی که در اطراف جایگاه نصب فانوس خانه داشتند به صورت نوبتی شبها فانوس را روشن می کردند تا مردم راحت تر رفت و آمد کنند.
در مدرسه ما خدمتگزار وجود نداشت بنابراین میبایست به صورت نوبتی کلاسهای درس، دفتر مدرسه و دستشویی را جارو میزدیم. و روی میز و نیمکت را با پارچهی تر تمیز می کردیم چنانچه حتی مقدار کمی میز یا نیمکت کثیف بود مورد تنبیه قرار می گرفتیم. تنبیه آن دوران گذاشتن مداد لای انگشتان دست، چوب زدن به کف دستها، دستها هوا و یک پا بالا و ... بود.
یکی از مهم ترین مشکلات آن دوره ساخت کاردستی بود. با توجه اینکه محل ما در حاشیه جنگل قرار داشت، کار دستی هایمان بیشتر کار با چوب بود معمولا نردبان، چکش،تفنگ و ... درست میکردیم بخاطر همین دستها یا پاهایمان در هنگام ساخت آن زخمی می شد. هنوز هم آثارشان در بدنم به یادگار مانده است.
بسیاری از خانواده ها بخاطر وضعیت مالی ضعیف، لباس و کفش را یک سایز بزرگتر خریداری می کردند تا ما مدت زمان بیشتری آنها را بپوشیم. یکی از صحنه های زیبا یا ناراحت کننده در زنگ ورزش بود، زمانی که توپ را شوت میزدیم کفش ( لاستیک کلوش) همراه با توپ به هوا پرتاب و موجب خنده دیگران می شد. بخاطر همین عده ای از بچه ها داخل کفش هایشان علف یا کاغذ می ریختند تا پاهایشان قالب کفش شود. ( الهی اون روزگار دیگه بر نگرده )
سرمای آن زمان استخوان سوز بود و هر سال چندین دفعه برف سنگینی می آمد که ما در همان برف و سرما باید به مدرسه میرفتیم. بعضی وقتها بزرگترها معبری را از خانه تا مدرسه ایجاد می کردند تا ما راحت تر به مدرسه برویم.
بخاری مدرسه ما هیزمی بود. سوخت مورد نیاز را میبایستی دانش آموزان تهیه می کردند هر روز صبح یکی دو تکه چوب خشک همراه خودمان به مدرسه می بردیم و تحویل مبصر می دادیم چنانچه قطر چوب نازک بود یا چوب تر بود از ما تحویل نمیگرفتند.
به محض اینکه موی سرمان کمی بلند می شد باید از ته میزدیم چنانچه دانش آموزی موی سرش را نمی زد معلم یا مدیر با قیچی وسط سرش را خط می انداخت و همین امر باعث می شد تا دیگران او را مورد تمسخر قرار دهند. آن زمان سلمانی یا نبود اگر هم بود پدرها بخاطر پول خودشان سرمان را با قیچی کوتاه میکردند پدرهایی که ناشی بودند موی بچههایشان را خوب کوتاه نمی کردند که اصطلاحا به این مدل کوتاه کردن بِزتاش می گفتند.
وقتی سال ۱۳۵۳ طرح تغذیه رایگان در مدارس اجرا شد برای اولین بار طعم موز و پسته را چشیدم که برایم بسیار لذت بخش بود، هنوز هم مزهی خوششان زیر دندانهایم هست. چون اجازه مصرف آنها را در خارج از مدرسه نداشتیم، بعضی وقت ها یواشکی مقداری از آنها را داخل جیبم می گذاشتم و برای اهل منزل به خانه می بردم.